باشگاه تاب آوری: این مقاله تجزیه و تحلیلی از سوگواری را تسهیل می بخشد که در واقع مطالعه ای می باشد که در حال شناسایی تفاوتهای تاب آوری افرادیست که متحمل رنج زیادی شده اند. ما چند برداشت در رابطه با چگونگی پاسخ معتقدان و افراد با ایمان در مواجه شدن و عکس العمل در برابر مرگ را ارائه کرده ایم. ما دریافتیم که قدم فراتر نهادن از دوره ی بحرانی برای مسیحیان بوسیله ی تاب آوری آنها مطرح می شود که براساس باورهایشان راجع به مرگ است.
مقدمه:
مرگ؛ نگران کننده ترین،غیر قابل درک ترین و حتی به نوعی می توان گفت رویدادی حیرت انگیز و خیره کننده است که یک انسان می تواند در طول زندگی اش آنرا تجربه کند. انسان شناسان، فیلسوفان، خداشناسان (متخصصان دستورات دینی و الهی) و روانشناسان از دیدگاه های متفاوتی به مرگ نگرش داشته اند و آن را بررسی کرده اند. در گذرگاه اصلی (مرگ) یک نگرانی مداومی برای مردم باقی خواهد ماند. چرا؟
چون هر یک از ما بالاخره به طریقی با مرگ خودمان روبه رو خواهیم شد و در واقع این ترسناکترین تجربه نیست، زنده ماندن و زندگی کردن پس از مرگ یک عزیز یا براستی یک آسیب و اندوه (ضربه ی روحی و روانی) و حتی بیش از آن می باشد و این رویداد آغاز زندگی جدیدی ست؛ (Eminescu) امینسکو بیان کرده: من باور نداشتم که چیزی درباره ی مرگ بفهمم نسبت به آن آگاهی پیدا کنم، کاری که ما باید دقیقاً در هنگامی که یک عزیز را از دست دادیم انجام دهیم این است که: یاد بگیریم که این موضوع را بپذیریم و درک کنیم (که باید با مرگ عزیزمان کنار بیاییم) و بدون شخصی که از دست داده ایم به زندگی کردن ادامه دهیم.
ما به این موضوع نزدیک شده ایم و آنرا بررسی کرده ایم تا نیاز به درک مرگ را به عنوان یک مرحله یا یک گام در فرآیندسازگاری با یک زندگی بدون فردی که فوت شده برجسته کنیم. مرگ خود به تنهایی حتی برای شخصی که از خارج به آن مساعدت می کند و شخصی که به لحاظ احساسی درگیر نیست هم باعث آشفتگی و پریشانی می شود. این رویداد تجربه ی قابل توجهی را به ارمغان می آورد، سوالاتی را مطرح می کند، نیازمند و خواستار اندیشه و تعمق وعکس العمل در برابر آن می باشد، اما هیاهوی زندگی و حتی سیستم دفاعی پس از مدتی یک حالت فراموشی را برای فرد فراهم می کنند (فراموشی اندوه از دست دادن آن عزیز). اما این برای فردی که مستقیماً برای از دست دادن همسرش، والدینش، فرزندش، برادرش یا غیره رنج می برد، مشابه نسبت با این حال زندگی همچنان ادامه دارد و فرد مجبور است به آن ادامه دهد. بعضی مواقع فرد حتی نمی تواند زندگی را پس از مرگ کسی تصور کند، با این حال ما شاهد بهبود قابل ملاحظه ی افرادی بوده ایم که شکست و فروپاشی کامل را تجربه کرده اند.
جنبه های مربوط به تاب آوری:
تاب آوری می تواند به عنوان ظرفیت یک شخص برای مقابله با ناسازگاری و تداوم پیشرفت فردی خود تعریف شده باشد (توهیتا، سال ۲۰۰۹ میلادی). تاب آوری یک اصطلاح مورد استفاده در روان شناسی ست که در واقع شخصی را توصیف می کند که بطور مؤثری مهارت دارد و از شکست ها و تلفات در یک دوره ی کوتاه مدت نسبتاً بهبود یافته است، در زمان ما تاب آور یا انعطاف پذیر بودن یک مهارت بسیار ارزشمند و گرانبهاست که فشاری که ما در معرض آن هستیم، سرعتی که ما با آن در حرکت هستیم، عدم اطمینانی که ما در تمام زمینه های زندگی احساس می کنیم می تواند به شرایط های بحرانی منجر شود. نیازی به اشاره به یک آسیب جدی و مهم (مرگ شخصی نزدیک) برای صحبت در مورد تاب آوری نیست، از دست دادن خانه، شغل یا به سادگی کنار آمدن با شرایط زندگی به همین حالت (در حال حاضر) شامل مراحل مختلف تاب آوری است. به قول معروف گفته می شود. چیزی که تو را نکشد، قوی تر می کند؛ این دقیقاً چیزیست که تیلور [Taylor] می گوید، به عبارت دیگر تجربیات تهاجمی می تواند تأثیر مثبتی بر رشد و سیر تکاملی خود داشته باشد، تدسکی (Tedeschi) و کالهون (Calhoun) مزایای چنین تجربیاتی را چنین شرح می دهند؛ قدردانی بیشتر از زندگی، داشتن روابط نزدیک و صمیمانه تر با دیگران، شکوفایی معنوی، تغییر اولویت ها و خصوصاً افزایش قدرت شخصی.
روش شناسی:
این مقاله نتایج جزئی مطالعه ای را ارائه می دهد که در حال انجام است و هدف آن شناسایی تفاوتهای تاب آوری افرادیست که زیان های قابل ملاحظه ای را از فقدان متحمل شده اند.
تاکنون ما ۵۰ مصاحبه با افرادی که زیان های قابل ملاحظه ای را متحمل شده اند، انجام داده ایم؛ ۱۲ نفر از آنها فرزندشان را از دست داده اند (چهارنفر در نتیجه ی یک تصادف یا حادثه). این مطالعات نشان می دهد که هر یک از پاسخ دهندگان احساس می کنند که یک نیاز فوری برای درک دلیل رخ دادن آن اتفاق هستند، مخصوصاً در مورد حوادثی که مرگ ناگهانی بود، و البته این رویداد و حادثه پیش بینی نشده و غیر منتظره بوده است. در مرحله ی اول کار ما، مصاحبه ها روی افرادی صورت گرفت که در کلیساهای «ارتروکس» در شهر آراد حضور داشتند، بعد از آن مرحله ای سوال پرسیدن از ۵۰ فرد دیگر بود که خود را بی خدا یا منکر خدا در نظر می گیرند. هر دو دسته ی مصاحبه شوندگان به سطوح مختلف تحصیلات، سن و مقام تقسیم بندی می شوند. متغیرهایی که واکنش ها (عکس العمل) و تظاهرات پاسخ دهندگان یا مصاحبه شوندگان را متمایز می کند عبارت است از سن، جنس، مدت سپری شده از زمان مرگ، آگاهی و درک آنها از مرگ، کیفیت و چگونگی رابطه شان با شخص متوفی، اصل و نسب و منشاء خانواده. عملاً هدف این مطالعه ایجاد یک رادیوگرافی یا تصویری دقیق و سریع از مکانیسم هایی ست که از طریق آن مؤمنان معتقد نسبت به افراد ملحد قادر خواهند بود پس از یک فقدان یا آسیب دوباره احساسات خود را بازسازی کنند.
من در حال حاضر موضوعی را ارائه خواهم کرد که در تمامی مصاحبه ها خود را متمایز می کند، یعنی مصاحبه شوندگان باید فوراً درک خود از مرگ، اهمیت و معنای از دست دادن را داشته باشند.
کدام مراحل و مکانیسم های معمول و مورد استفاده در فرآیند تاب آوری در این مورد هستند؟
از دست دادن یک فرد مهم (در زندگی) باعث ایجاد اضطراب عاطفی شدید همراه با التهاب احساسات می شود، خود آشفته می شود، وی مضطرب و نگران شده، تحت تأثیر احساس تنهایی و دلتنگی، شکستگی و گناه قرار می گیرد.
این درد بر روی تصویر شخصی فرد مورد نظر تأثیر می گذارد که در رؤیاها گم شده و افکار و اندیشه های خودکشی را تجربه کند. کل بدن فردی که رنج می برد تحلیل می رود (از بین می رود)، جهانی که او آنرا به نحوی خاص درک کرده، بصورت ترسناک ترسیم می شود، چشم انداز و امیدی برای زندگی بدون شخص از دست رفته دیگر وجود ندارد. اینها در واقع برخی از گونه های درد و رنج هستند: سکوت، حرکات متلاطم و از روی خشم، حرکات غیر منطقی یا تجربیات متضاد، تصویری از تظاهرات آنرا (درد و رنج) کامل می کند [۱]. آنچه در ادامه می آید در واقع ظهور منطقی و طبیعی تکنیک های خاصی از سازگاری عاطفی و سازگاری با وضعیت جدید است.
من مرحله ای را که در هنگام قرار گرفتن در معرض آسیب یا ضربه ی روحی و روانی شدید تجربه می کنیم را بررسی و مطالعه کرده ام، ما در واقع باید از مراحل زیر گذر کنیم:
- مرحله ی شوک: این مرحله ی اول است، زمانی که ما از پذیرش حقیقت امتناع می کنیم و تمام احساسات مربوط به آن عبارت است از: بی احساسی، انکار شخصیت، فراموشی انتخابی؛
- مرحله ی عمل یا آگاهی یافتن از فقدان یا از دست دادن همراه با حالات خشم، افسردگی و احساس گناه؛
- تجربه و تحمل فقدان و از دست دادن / سوگواری و عزاداری؛
- پذیرش از دست دادن؛
- مرحله ی تخلیه؛ این مرحله لزوماً شامل بحث در مورد رویدادهای پیش آمده (تجربه شده توسط فرد) است، که نیاز به پیشتیبانی اجتماعی و تخصصی می باشد و این لحظه ایست که شخص در واقع به زندگی خود بازگشته است.
در یک مصاحبه ای با واسیل دیانا (Vasile Diana) که متخصص روانشناسی می باشد، وی اذعان داشته است که «آسیب های روان شناختی بخشی از طبیعت انسانی ما هستند، این آسیب ها ضروری هستند تا منحصر به فرد بودن ما را بسازند و ما را قادر سازند تا تکامل پیدا کنیم». همان نویسنده در اهمیت کنگره ی ملی روان درمانی که سال گذشته برگزار شد، تأکید می کند که با هدف تحریک کردن دقیق آن مناطقی می باشد که می توان اثرات مخرب روانی ضربه ها و آسیب های روحی را بهبود بخشد و منجر به التیام انسان شود. شعار کنگره این بود: فراتر یا آنسوی آسیب ها و ضربه های روحی: منابع و فرصت ها.
درک مرگ به عنوان یک مرحله در بهبود فردی که از فقدان قابل توجهی رنج می برد:
به گفته ی کارشناسان، روند بهبودی یا سوگواری خود معمولاً یک یا دو سال طول می کشد که طی آن فرد پشت سرهم تلاش می کند معانی جدیدی به مرگ بدهد. یک شخص باید درک کند کسی را که دوست داشته کجا رفته است، چرا، جدایی (آنها) چگونه خواهد بود، این جدایی چه مدت طول می کشد و غیره. از این رو درک مرگ، به ترتیب معانی جدیدی به جدایی می دهد که می تواند به شخص اجازه دهد که به زندگی ادامه دهد و این اهمیت بسیار زیادی در روند بهبود و بازیابی وی دارد. اعتقاد بر این است که رنج هایی که ما در زندگی تجربه می کنیم و خود زندگی و همچنین مرگ در پیشگاه خداوند معنی دارد و دیدگاه جدیدی را در زندگی ارائه می دهند. چگونگی موفق شدن مردم برای بازسازی زندگی شان و دادن توضیحات و توجیه رویدادهای غم انگیز زندگی شان، جالب است: برخی به خرافات و موهومات متمایل می شوند، برخی دیگر به خدا واگذار می کنند (تسلیم امر و خواست خداوند می شوند)، برخی دیگر نیز آنرا می پذیرند.
بنظر می رسد بسیاری از افراد با دادن توضیحات کتاب مقدس به مرگ، بُعد معنوی را درک می کنند. گویا ملاقات دوباره با فردی که از دست رفته است، تنها امید برای بازماندگان می باشد. همانطور که زندگی بلافاصله پس از فقدان یا از دست دادن به نظر بی معنا می رسد، احساساتی که برای یک یا دو سال ادامه دارد، فرد باید معانی را برای این رویداد به ارمغان بیاورد یعنی تلاش به منظور آوردن توجیهی برای مرگ. کنجکاوی قدیمی من در مورد این موضوع چنین بود: مردم بعد از مرگ شخصی که به آنها بسیار نزدیک بوده، چگونه بر لحظات غم و اندوه غلبه می کنند (خصوصاً مرگ فرزند، والدین یا خواهر و برادر) برخی از اظهاراتی که افراد در پذیرش مرگ فرزندان یا شریک زندگی شان بیان کرده اند و آنها را راهنمایی و هدایت کرده است؛ عبارت انداز: «او روح فوق العاده ای داشت»… «خدا او را در کنار خودش می خواست»، هر دو کودک فوت شدند… اکنون آنها در بهشت کنار هم هستند.» «من از ناراحتی و اندوه نمی توانم نفس بکشم… تنها چیزی که کمکم می کند دانستن این است که خدا او را گرفت. بنظر می رسد که پی بینی یک مرگ نامحسوس و غیر منطقی برای پذیرش سخت است. برخی از افراد به خدا متمایل می شوند و رو می آورند در حالیکه برخی دیگر بصورت هدفمند یا واقع گرایانه با مرگ برخورد می کنند: «او نمرده است چون خداست خدا بود… او فوت شده چون بسیار بیمار بود.» حمایت عاطفی که این مصاحبه شوندگان دریافت کرده اند عمدتاً توسط این افراد ارائه شده است: یک فرد مؤمن، یک روان شناس و خانواده. تفاوت اندکی بین تعداد افرادیست که به دنبال کمک یک فرد روحانی یا کشیش (مسیحیان) هستند در مقایسه با تعداد کسانی که طبق تحصیلاتشان به روان شناسان مراجعه کرده اند، ۱۴ نفر هر دو نسخه ی حمایت و پیشتیبانی را دریافت کرده اند.
تحقیق برای ارتبطات بین رویداد تروماتیک (حوادثی با ضربه های روحی و روانی) و سابقه ی خانوادگی ظاهراً ابعاد بسیار مهمی در فرآیند تاب آوری دارد:
- مرگ و میر کودکان به دلیل یک گناه و جنایت (بزهکاری) یا یک مورد پرخاش در خانواده به مدت طولانی پیش از آن رخ داده است؛
- همسر فوت می کند، زیرا این خانواده نسل سومی است که در آن زن جوان بیوه می شود؛
- مرگ فرزند یک مجازات برای مادری ست که در ازدواج همسر فعلی اش مداخله کرده است، او عامل جدایی شوهرش از همسر اولش و فرزندشان بوده است و او فرزند را از ملاقات منع کرده است؛
- خدا آنها را با گرفتن (جان) فرزندشان مجازات کرده است چون کل خانواده (هر دو والدین، پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها و بستگان) افرادی بی اعتقاد به خدا بودند.
با شناختن قدرت مطلق خدا که از عدالت بوجود آمده، حتی در این راه دردناک و ناراحت کننده، بنظر می رسد دردم با کنار آمدن تدریجی، تصمیمات و حکم خدا را می پذیرند. برخی دیگر تصور می کند که یک کودک سزاوار چنین سرنوشتی نمی باشد، همانطور که همه ی آنها کاملاً به تمام هنجارهای اخلاقی احترام می گذارند اما آنها می پذیرد که اقدامات خدا دارای معانی ست که توسط بشر (انسان ها) نمی تواند درک شود.
یک جنبه ی جالبی که توسط چندین نفر از مصاحبه شوندگان ذکر شده اهمیت نماز وحشت (با نماز میت) در روند جدا شدن از فرد متوفی بود. مجالس ختم و یابودها، اشکال مهم حمایت و پیشتیبانی برای بازماندگان هستند: این مجالس فرصت های مناسبی هستند که آنها بدانند هنوز می توانند کاری برای فرد از دست رفته انجام دهند؛ با مطالعه ی دقیق درک و احساس آنها از این مراسم، می توانیم مشاهده کنیم که آنها از طریق تسلی دادن به بازماندگان به آنها قدرت و توان می دهند. در آداب و تشریفات مذهبی اُرتُدکس (Orthodox)، نُه روز پس از مرگ روح متوفی نیاز به دعا و کمک و خیرات از طرف افراد زنده دارد تا سفر او در آن دنیا تداوم یابد، دعا کنندگان و خیرات دهندگان در واقع کسانی هستند که در خدمت مقدسات الهی می باشند. همچنین این لحظه این اهمیت روان شناختی نیز دارد که خیلی زود و بلافاصله بعد از مرگ به وقوع می پیوندد، یعنی هنگامیکه آنها هنوز در حال تجربه ی مرگ عزیزشان هستند (هنوز با این واقعیت کاملاً کنار نیامده اند).
در واقع این کارها و مراسم ها یک گام جدیدی در جهت آگاهی یافتن از رویدادهایی ست که بوقوع می پیوندد. بدین ترتیب، دعا و نیایش وسیله ایست که از طریق آن مرد خدا شناس و مذهبی [Man-God] و شخص متوفی با آن پیوند می خورند. از این رو دعا و نیایش(نماز) به تکلیف و وظیفه ی والدینی تبدیل می شود که یکی از نقش های والدی خودشان را به دنبال مرگ فرزندشان از دست داده اند: «او هنوز می تواند به کودک کمک کند، او هنوز می تواند آرامش کودک را در هر جایی که باشد فراهم کند.» همچنین ما در همان سطح می توانیم کمک های مالی و خیرات را به فقرا اختصاص می دهیم که اینکار برای آموزش روح متوفی برگزیده شده است.
روان شناسان روش های متعددی را برای غلبه یافتن بر غم و اندوه استفاده می کنند که شامل:
- تحریک و یادآوری رویدادهای لحظات دلپذیر و خوشایند با متوفی با استفاده از نمادها و اشاراتی همچون عکس ها، نامه ها و غیره؛
- خاتمه دادن به رابطه ی فرد با متوفی از طریق نوشتن نامه ای که در آن شخص همه ی احساسات خود را بیان می کند.
- ابراز احساسات از طریق طراحی و ترسیم.
تنها ۱۴ نفر از پاسخ دهندگان که در حال سوگواری و عزاداری بودند خواستار درمان بودند Mourning) (Therapy، آنها بیان داشتند:
«من تصور نمی کنم بدون حمایت یک روان شناس بتوانم این غم و اندوه را تحمل بکنم.» بدین ترتیب دیدگاه مسیح در مورد مرگ بیشتر برای شخص مصیبت دیده ضروری ست یعنی شخصی که پس از مرگ شخصی (عزیز و نزدیکان) زنده می ماند. نگرش انسان معمولی این است که وی نیاز به رها شدن دارد و اعتقاد دارد کسی می تواند قدرتمندانه همه چیز را کنترل کند که چیزی را به شانس واگذار نکند و برای همه برنامه ای دارد. این حقیقت که مرگ جدایی نهایی نیست بلکه فقط یک جدایی موقت است بنظر می رسد مؤثرترین نظریه برای مسیحیانی ست که از اندوهی یا فقدان شخصی رنج می برند.
چنانچه ما طرحی کلی از تاب آوری مردمی بوجود آوریم که عزیزی را از دست داده اند، می توانیم به نگرش ها و اعتقادات زیر اشاره کنیم که اینها حالات و اشکال حمایت برای برگشت و ادامه ی زندگی را تشکیل می دهند:
- اعتماد و توکل بر خدا (مرگ در نتیجه ی خواست خدا رخ داده است)؛
- اعتقاد داشته باشیم که متوفی اکنون در جایگاهی بهتر است و هر جایی که هست حالش خوب است؛
- به این حقیقت باور داشته باشیم که دعاهای بازماندگان و افراد زنده به آنها کمک می کند؛
- امید داشته باشیم که دوباره همدیگر را ملاقات خواهیم کرد؛
- حمایت و کمک دیگران؛
- مسئولیت ها در برابر سایر اعضاء خانواده؛
- ادامه دادن به زندگی به عنوان یک وظیفه در برابر خدا؛
باید به این نکته توجه شود که ممکن است رفتارهایی وجود داشته باشد که نشانگر عدم پذیرش مرگ است (بیش از ۳ سال پس از مرگ) اما این رفتارها راهی را برای ادامه ی ارتباط با متوفی را نشان می دهند. زنها در این حالت دچار افسردگی می شوند در حالی که مردان تا خستگی و فرسودگی غرق در کار می شوند و یا فراموشی را با مصرف الکل ترجیح می دهند.
نتیجه گیری:
دوره ی عزاداری قسمت عمده ای از عزاداری در زندگی ماست. بسته به عوامل خاص، طبق گفته ی متخصصان سوگواری و عزاداری از یک تا سه سال طول می کشد اما در بعضی موارد شور و شوق و مفهوم زندگی برای فرد از بین می رود. حمایت و پیشتبانی خانواده و حتی کمک متخصصان (روان شناسان یا افراد مذهبی) برای شخص بسیار ارزشمند است و منظور از این حمایت ها دادن تسلی و انگیزه به فرد برای ادامه ی زندگی پس از فقدان و از دست دادن (مرگ) عزیز یا معشوقه اش می باشد. درک معنای مرگ، دلیل رخ دادن این حادثه ی ناگوار و اندوهناک (همچون مرگ فرزند) لحظات مهمی در هنگام سوگواری و عزاداری هستند.
نیاز به این مصاحبه ها (اعتقاد بر این است که جدایی نهایی نیست و اینکه خدا برنامه ی خاصی داشته است و او همه چیز را کنترل می کند…) اعتقادات مسیحی است که به عنوان یک مکانیسم دفاعی در شرایطی می باشد که به شدت به تعادل احساسی آسیب می رساند. غلبه بر این دوره ی سوگواری از یک شخص به شخص دیگر متغییر است و به تاب آوری فرد، به موقعیت و شرایطی که در آن حادثه رخ می دهد و همچنین به کیفیت و چگونگی رابطه با شخصی که فوت شده است و… بستگی دارد. این تجربه همزمان به فرد مهارت ها و توانایی هایی را می دهد تا با شرایط های بحرانی سازگار شود و بر حوادث اندوهناک غلبه کند.
منابع:
[۱] کنستانتینA.M (2003)، [۲] تیلور، S.E. سازگاری با حوادث تهدید کننده: یک تئوری سازگاری شناختی (۱۹۸۳)
[۳] ترسکی، R، کالهون، L.، تروما و تحولات در حال رشد پس از مصیبت و اندوه …
“این مقاله در دومین کنگره جهانی تاب آوری در سال ۲۰۱۴ پذیرفته و منتشر شده است”
“The Second World Congress on Resilience: From Person to Society (May 2014)
عنوان مقاله:
The Mourning and Resilience of people who have suffered significant losses
Costin A.
Romania_ Aurel Vlaicu University of Arad
ترجمه: فاطمه محمدی؛ مددکار اجتماعی
مجموعه تخصصی مددکاری اجتماعی ایرانیان